عنوان این مطلب رو گذاشتم" سلاپ "بازبون آرشیدا -(دختر کوچولوی 15 ماهه نازم )-راستش خودم هم نمی دونم آفتاب از کدوم طرف دمید که امدم و به وبلاگ سری زدم ودستی . شاید حال وهوای خونه تکونی
زده به سرم .دیروز دم غروب رفتیم دوری تو شهر زدیم از چند تا فروشگاه خرید کردیم . تا میرفتیم توی فروشگاه قبل از
ما،صدای سلام آرشیدا بلند میشد وتوجه همه رو به خودش جلب میکرد البته آرشیدا به "سلام "میگه "سلاپ "خلاصه
ما هر چی به فروشنده می گفتیم خریدهامون رو حساب کن اصلا انگار نمی شنید خیره شده بود به آرشیداو می گفت:
ماشالا چقد نازه وخوش زبون آخه به لامپ نگاه میکرد میگفت الهم صله ،و مثل طوطی هر کی وارد میشد فوری میگفت
سلاپ . ومی خندید اونوقت دندونای سفید مرواریدش که چهار پنج تان بیرون می افتادن ولبای قشنگش رو نازتر می کردن
یه روسری کوچولو هم مثل خاله ریزه سرش کردم که بامزه ترش میکنه فکرش رو بکنید موهای زیتونی رنگش از زیر
روسری میزنه بیرون و روی شونه ها وصورت سفید وملوسش میفته اونوقته که خود به خود لبام رو گاز میگیرم واون
هم با دیدن واکنش من یه بوس پر از آب میذاره رو گونه هام و با دستش آب دهنش رو پاک میکنه ومیگه: ناس " همون
"ناز خودمون" واقعاکه دخترها ذاتا ناز تو وجودشونه وقتی این یه بیت شعر رو واسش می خونم فوری شروع میکنه به نانای کردن
دستاش رو میبره بالا واین ور اون ور میچرخه
فرشته ناز کوچولو دست کوچولو پا کوچولو موی سرش کرک هلو
نظرات شما عزیزان: